همسایه قلبم به قلم سعیده براز
پارت سوم :
ابروهامو بالا انداختم و گفتم:
ـ ایول با مرام.
چی گفتی مادر؟
ـ هیچی برید به سلامت.
ـ دختر بابا. تو که نمی ترسی؟ می خوای نریم؟ یا می خوای تو هم همراهمون بیا؟
ـ بابایی منو ترس؟ تازه شم تنها نیستم. نوه اش میاد اینجا. او ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
و
00عالیی